فراوان ترین عنصر بدنم آب نیست، خشم است. همان آتش. کل بدنم را گرفته. مال امروز و دیروز هم نیست. از نمیدانم کِی توی وجودم خانه کرده و من باید از صبح تا شب جان بکَنم که پنهانش کنم. این است که همیشه ی خدا خسته ام. فایده هم که ندارد. نهایت تلاشم می شود لایه نازک خاکستر روی زغال گداخته*. فقط آتش زنده را از جلوی چشم پنهان می کند. ماندن و رفتنش هم که به فوتی بند است.
در ستایش زندگی...برچسب : نویسنده : foaktreeb بازدید : 43 تاريخ : سه شنبه 24 مرداد 1402 ساعت: 14:02
برچسب : نویسنده : foaktreeb بازدید : 43 تاريخ : پنجشنبه 19 مرداد 1402 ساعت: 13:04
روز اول روضه چطور گذشت؟ رفتم و روی یک صندلی خالی نشستم. بین آن همه جا، "نشانه" آمد و رو به رویم روی زمین نشست. بالا را که نگاه می کردم می دیدمش. پایین را که نگاه می کردم می دیدمش. حتی وقتی چادر را روی سرم کشیدم سایه اش دیده می شد.
برای امام حسین؟ نه. نشستم و یک دل سیر برای شیرفهم شدنم گریه کردم.
در ستایش زندگی...برچسب : نویسنده : foaktreeb بازدید : 47 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 0:23
یعنی اینقدر دنبال نشانه بودن من برایتان عجیب است؟ حق دارید. گم نشده اید حتما.
برچسب : نویسنده : foaktreeb بازدید : 47 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 0:23
سلام عزیزان کادو واسه دو تا پسر بچه ی ۱۴ ساله و ۱۱ ساله و یه دختر ۱۶ ساله چه چیزی به ذهنتون میرسه؟
فقط کتاب نباشه، چون سخته انتخاب آخرمه.
ماگ هم نباشه چون خودم دارم میگردم.
خوراکی هم نباشه، چون یه بار خریدم براشون، همین ۱۴ سالهه حساسیت شدید داد تا ۳ روز کورتون بهش می دادیم که باد کله اش بخوابه.
سعی کنید لوازم تحریر هم نباشه در ستایش زندگی...
برچسب : نویسنده : foaktreeb بازدید : 47 تاريخ : يکشنبه 1 مرداد 1402 ساعت: 0:23